˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
گفتم که روی ماهت از من چرا نهان هست
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم با این دو زمزمی که خداوند داده است بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم بر روی بالهای سپید ملائکه بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم کُنجی نشسته ایم و کنار پیمبران بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم بر لاله های بستر او خیره می شویم بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت حالا کنار باورمان گریه می کنیم قبل از حساب، صبح قیامت که می شود اول برای مادرمان گریه می کنیم
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|