˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمیشود، تنها كسی است كه با دهان بسته هم میتوان صدایش كرد،
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
18 / 12برچسب: اللهم صل علی محمد و آل محمد,امام علی, حیدر, خورشید, دیوار, رخسار, رخسار علی, زیبا,شعر, شعر مذهبی, شعر های مذهبی, صلوات, صلوات متحرک, :: 21:46 :: نويسنده : وحید
خورشید چراغکی ز رخساره علی است مه نقطه کوچکی ز پرگار علی است هرکس که فرستد به محمد (ص) صلوات همسایه دیوار به دیوار علی است
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
18 / 12برچسب:امام علی, بخت, بلند, بهشت, حک,حیدر, در بهشت, دعا, رمضان, روزه, شب, شب احیا, شب بیست و سوم, شب بیست و یکم, شب زنده داری, شب قدر,شب نوزدهم, شب های رمضان, شب های قدر,شعر,شعر مذهبی, شعر های مذهبی, :: 21:41 :: نويسنده : وحید
بر سر در بهشت خدا حک شده چنین بختش بلند هر که گرفتار حیدر است
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
18 / 12برچسب:آزمایش عشق, احیا, امام علی, بوته, بیست,دعا, ذکر, ذکر علی, رمضان, روزه,شب, شب احیا, شب بیست و سوم,شب بیست و یکم, شب زنده داری, شب قدر, شب نوزدهم, شب های رمضان, شب های قدر,شعر, شعر مذهبی, :: 21:33 :: نويسنده : وحید
از ذکر علی مدد گرفتیم آن چیز که میشود گرفتیم از بوته آزمایش عشق از نمره بیست، صد گرفتیم
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
آمدم امشب دهی برمن پناه رو سپیدی کن عطا بر رو سیاه آمدم تا که سبک بارم کنی لحظه ای لایق به دیدارم کنی آمدم از نو مسلمانم کنی سائل رفتار سلمانم کنی آمدم شاید کمی بهتر شوم در صداقت پیرو بوذر شوم …………… برای خواندن تمامی شعر زیبای “آمدم امشب دهی بر من پناه” روی ادامه مطلب کلیک کنید. ادامه مطلب ...
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
18 / 12برچسب:تن, تنها,تنهایی,جدید, دختر, دختری تنها, دختری غمگین, دختری ناراحت,دست, رب, زیبا, شاید, شعر, شعر مذهبی, شعرهای مذهبی, عاشق,عاشقانه,عشق, عمل, عکس, عکس عاشقانه, عکس های عاشقانه, :: 13:17 :: نويسنده : وحید
از بار گنه شد تن مسکینم پست یارب! چه شود اگر مرا گیری دست؟ گر در عملم آنچه تو را شاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
18 / 12برچسب: آموزشی, آموزنده,ادعا, بسیار زیبا, بیم,تکان,ثابت,جدید, جواب,حرف, خاموش, خدا,خشم,داستان,داستان آموزنده,داستان زیبا و آموزنده, داستان های آموزنده, داستان های کوتاه,داستان کوتاه,دریا, دست, دعا,دنیا, روشنایی, :: 12:54 :: نويسنده : وحید
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد. اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت…………. تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟! سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟! چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟!
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
18 / 12برچسب: آموزشی,آموزنده, الله, بسیار, بسیار زیبا, جدید, جملات,جملات آموزشی, جملات آموزنده,جملات بزرگان, جملات زیبا,جملات زیبا و آموزنده, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, خدا, خداوند, درس, رد, زیبا,شاگرد, شاگرد ممتاز, :: 12:45 :: نويسنده : وحید
در کلاس درس خدا؛ آن هایی که ناله می کنند، رد می شوند؛ آن هایی که صبر می کنند، قبول می شوند؛ آن هایی که شکر می کنند، شاگرد ممتاز می شوند.
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد” اما به دیگران هم دلسپرده ام از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین” اما به دیگران هم تکیه کرده ام اما رهایم نکن بیش از همیشه دلتنگم به اندازه ی تمام روزهای نبودنم.
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
15 / 12برچسب:14 اسفند 1391برچسب: آموزنده, تنها,حرف, حساب, خدا, خدایا, درد, درد و دل,دل,رشته, رشته پاره شده, روز, زندگی, زیبا,شکر, طناب,, طناب پاره شده,عاشق, عاشقانه,عشق, عکس, عکس عاشقانه, عکس های عاشقانه,غم, قشنگ, متن عاشقانه, متن های عاشقانه,, :: 1:29 :: نويسنده : وحید
ﺧـــــــﺪﺍﯾﺎ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ! ﺣﺮﻓﻬﺎﯾــﻢ ! ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺷﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ! اما تو به حساب درد و دل بگذار و نگذار این رشته پاره شود ….
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ ![]() گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
![]() |